از وقتی که یادم میاد با گچ وتخته و معلمی سر و کار داشتم اصلا یکی از بازیهای دوران کودکیم معلم بازی بوداما قصه از اونجا جدی شد که کلاس دوم ابتدایی بودم و خانم کریمی معلممون تو دبستان بزرگ امید منطقه ی ۱۳ یکی از بچه های ضعیف کلاس رو به من سپردن تا باهاش درس کار کنم و به اصطلاح خودمون سرگروه یا معلم یار شدم و این قصه تا کارشناسی ارشد ادامه داشت
به قول ما زیستیا ژن معلمی از همون اول در سلولهای من بیان شد ، گرچه منم مثل اکثر بچه های تجربی به عشق پزشکی این رشته رو انتخاب کرده بودم ولی به واسطه ی خانواده ام که نسل اندر نسل فرهنگی بودن وقتی نشد پزشکی بخونم رفتم سراغ کاری که براش آفریده شده بودم بین خودمون بمونه یه جورایی تسلیم شدم خداروشکر
الان که در خدمتتون هستم بیش از سی سال از تدریس زیست شناسیم میگذره ،سال ۶۸ بودکه تو دانشگاه تربیت معلم تهران رشته ی دبیری زیست شناسی پذیرفته شدم و این یکی دیگه از مرحمت های بزرگ الهی تو زندگیم بود اساتید برجسته ای در کنار هم هیات علمی این دانشگاه رو تشکیل داده بودند و الان که فکر می کنم میبینم هر چی دارم از تعالیم این عزیزان و البته لطف بی نهایت الهیست
تو دبیرستان سمیه ی شهرستان آبسرد دماوند کارم رو شروع کردم (البته آبسرد الان یه شهر درست و حسابی شده )بعد از اون در ناحیه ی دو کرج و مناطق مختلف تهران به خصوص منطقه ی ۱۲ تدریس داشتم،تدریس که چه عرض کنم من با فراگیرام زندگی کردم و با عشق هر سال شاهد رشد و موفقیت اونها بودم هیچ لذتی برام بالاتر از دیدن موفقیت دانش آموزام نیست اینکه حس می کنم منم یه کم توش سهیم هستم واقعا از لحاظ روحی کیف می کنم و باز تاب دعا ها و لبخند های زیباشون رو تو زندگیم با همسر مهربون و دختر عزیزو موفقم میبینم بازم شکر خدا
اما این وبلاگ
اومدم اینجا هر چی بلدم رو در اختیارتون بذارم
می خوام به فراگیران کمک کنم درست درس بخونن
درست انتخاب کنن
درست فعالیت کنن
و در نهایت از زندگی و تصمیماتشون درست لذت ببرن
ان شاالله